میدیدم مامانم یِ گوشھ نشسته همین جور زار زار گریه می‌کرد گفتم مامانی ، برای بابا گریه می‌کنی؟! گفت : اره قربونت برم می‌دیدم تابوت شُهدا رو میارن میگفتم بابای من تو این تابوتا نیست؟ مامانم می‌گفت : نه عزیزم دنبالش نگرد اونجا بود که معنیِ مفقودالاثر رو فهمیدم ..