کوچه شهدا✔️
✨📚✨﷽✨📚✨ 📚✨📚✨ ✨📚✨ 📚✨ ✨ صلوات ‌‌و سلام خداوند بر ارواح طیبه ی شهیدان 📖روایت «#در
✨📚✨﷽✨📚✨ 📚✨📚✨ ✨📚✨ 📚✨ ✨ صلوات ‌‌و سلام خداوند برارواح طیبه ی شهیدان 📖 روایت «» 🔸خاطراتی از سردار شهید حسین بادپا 🔹فصل : مقدمه 🔸صفحه: ۸-۹ 🔻قسمت: مقدمه حاج قاسم گفت: می دانم که از نزدیک با مدافعان حرم آشنایی. از مدافعان حرم، از فاطمیون و زینبیون گفت و از مظلومیتشان. از این می گفت که خیلی از این شهدا گمنام ماندند و از آن ها چیزی جز سنگ روی قبر به یادگار نمانده. حاج قاسم دلش می خواست آن ها ماندگار باشند و راه و وظیفه ای که برای من انتخاب کرده بود، نوشتن از این عزیزان بود؛ نوشتن از شجاعت ها و زندگی شان. امروز گفتم بیایی اینجا، اگرچه این کار بر عهده عده ای از دوستان است، ولی من از تو می خواهم که برای یکی از شهدا بنویسی؛ شهیدی که سال های سال است که می شناسمش؛ هم دوستم بود و هم مثل برادرم بود. شهید حاج حسین بادپا.. حاج قاسم داشت می گفت؛ از کسی که جمله ی دوست عارف و شهیدش همیشه بردلش سنگینی می کرده. «حسین یوسف الهی» در زمان جنگ تحمیلی به اوگفته بود «تو شهید نمی شوی » و برای این جمله سال های سال دنبال شهادت دویده بود و به قول حاج قاسم به زور خود را در قطار شهدا جا داد. مال دنیا، زن و فرزند نتوانسته بود او را پابندِ دنیا کند. اویی که پایش روی زمین بود ولی آسمانی اندیشید و در گمنامی پرواز کرد و پرید! همان لحظه درهمان اتاق سنگینی مسئولیت را حس کردم. در اینکه بتوانم از پس این خواسته (دستور) بربیایم مردد شده بودم؛ حاج قاسم این را خوب درک کرد. با لحن پدرانه اش گفت: « دخترم، چون می شناسمت، می دانم که این کتابت پایان خوشی دارد ! نوشتنش با تو و مقدمه با من. » ‌ ادامه دارد…. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯