داستانهای اسلامی از اصول کافی محمد محمدی اشتهاردی👇 هفت: نگاهی بر زندگی چهارده معصوم (علیهم السلام) غذای ساده پیامبر(صلی الله علیه و آله) آن روز، پیامبر(ص) روزه بود، شب پنجشنبه به مسجد قبا رفت و خواست در آنجا بعد از نماز، افطار کند، به حاضران فرمود:آیا نوشیدنی هست؟. اوس بن خولی که از مسلمانان مدینه بود، رفت و ظرفی که در آن مقداری دوغ آمیخته به عسل بود آورد و نزد رسول خدا(ص) نهاد، آن حضرت اندکی از آن چشید و سپس آن ظرف را کنار گذاشت، و از آن غذا نخورد و فرمود: این غذا از دو نوشیدنی است، که یکی از آن، کافی است و نیازی به دیگری نیست، من این غذا را نمی‌خورم، و آن را حرام هم نمی‌کنم، ولی برای خدا تواضع می‌کنم، زیرا هرکس برای خدا تواضع کند، خداوند مقام او را ارجمند می‌نماید، و هرکس برای خدا تواضع کند، خداوند مقام او را ارجمند می‌نماید، و هرکس تکبر کند، خداوند مقام او را پست می‌گرداند، و هرکس در زندگی، حد عادلانه معاش را رعایت کند، خدا به او روزی بخشد، و کسی که اسراف کند، خدا او را از روزی، محروم نماید، و هرکس بسیار در یاد مرگ باشد، خدا او را دوست می‌دارد. فرشته‌ای از جانب خداوند، نزد رسول خدا(ص) آمد و عرض کرد: خداوند تو را مخیر کرده که بنده و رسول و متواضع باشی، و یا اینکه پادشاه و رسول باشی؟. پیامبر(ص) به جبرئیل نگاه کرد، جبرئیل نگاه کرد، جبرئیل با دست اشاره نمود که تواضع را انتخاب کن، پیامبر(ص) به آن فرشته گفت:انتخاب کردم که بنده و رسول متواضع باشم. فرشته گفت: با این انتخاب، آن مقامی که در پیشگاه پروردگارت دارای، چیزی کاسته نخواهد شد. https://eitaa.com/Dastanqm