لحظه های آخر میهمانی است
و شبیه بچه ای که انقدر مشغول بازی بوده
تا سفره را جمع کرده اند
و حالا دارد دلش ضعف میرود
حسرت زده ام...
دلم تو را میخواهد ماه خدا
دلم تو را میخواهد که در اوج سختی روزه داری
برایم بهترین رفیق بودی...
رفیقی که دستم را در دست افتتاح و ابوحمزه بگذارد،
رفیقی که به چشم و زبان و گوش و جوارحم بی هیچ تشر و اجباری، فرمان ایست از گناه بدهد،
رفیقی که نه با زور، بلکه با مهر و محبت
سرگرمی های ریز و درشت اطرافم را بگیرد
و به جایش هوای پاک قبله را به ریه هایم بریزد.
رفیقی که شب های عاشقانه ای را برای رفیقش
رقم بزند،
انقدر که در یازده ماه دیگر نه حس و حالش،
نه لذت خلوت پای سجاده اش،
نه گریه های بیصدا پای العفو گفتن هایش
تکرار نشود...
وداع با این رفیقِ بامعرفت
که نمیدانی سال بعد دوباره سی روز
همپای تمام خستگی و گرسنگی و بی حوصلگی هایت میآید
تا کولهبار سرکشی ها و آلودگی های یکساله را زمین بگذاری و روشنای پاک بعلیٍ العفو را درون کوله پشتی بی قرارت قرار دهی...
وداع با رفیقی که
یک گوشه میایستد و انقدر لبخند میزند تا دوباره عاشق شوی...
وداع با روسپیدترین ماه دنیا
دلتنگی ندارد؟ بغض ندارد؟ حسرت ندارد؟...
حواسم نبود و زود رفتی...
دلم برایت تنگ میشود رفیقِ ماه تر از ماه... 💔
✍
#سحر_شهریاری
#ماه_رمضان
#عید_فطر
❀
@madaranee ❀