شعر کودکانه 🤩 یک روز در اتاقم تنها نشسته بودم بی حال و کم حوصله ، غمگین و خسته بودم برادرم به من داد ، چند کتاب قصه گفت بخوان ای خواهر دوری بکن ز غصه من آن کتابها را خوشحال و شاد خواندم با قصه غصه ها را از قلب خویش راندم شد باز در به رویم ، درهای روشنایی می یافتم از آن پس رفیق آشنایی 🧑‍🎄جهت سفارش تبلیغ در مجموعه کانالهای بانوان و کودکان با ما در ارتباط باشید🧑‍🎄👌👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇 @Schoolteacher401 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @koodaks