بعضی ها انگار از طرف خدا انتخاب میشوند برای به سرانجام رساندن مأموریت های ویژه!
اوایل جنگ بود که توسط نیروهای بعثی اسیر شد؛ روحانی جوان که طعم شاگردی حضرت امام(ره) را در نجف چشیده بود، همرزم شهید چمران بود و جزو خط مقدم مبارزین انقلاب...
خوب میدانست«رسالت» زمان و مکان نمیشناسد،باید پایش ایستاد در هر شرایطی؛
برای همین بود در همان دوران اسارت جهاد فرهنگی خود را آغاز کرد.
در آن شب تاریک اسارت و محنت دوری از خانواده و وطن، قلب های غم دیده اسرا پدری را پیدا کرده بود همه جوره حواسش به آنها بود.
برای او حتی سربازان عراقی هم مهم بودند؛ حساب آنها از صدام جدا بود.
برای همین بود که حتی بین سربازان بعثی هم میشد مرید های حاجی را پیدا کرد!
تا جایی که حتی گاهی سربازان بعثی مشکلات خانوادگی خود را با حاج آقا در میان میگذاشتند و از او کمک می گرفتند!
انگار شاگرد مکتب آقا روح الله، همانجا انقلاب کرده بود.
پس طبیعی بود که معنویت در مکتب حاجی حرف اول را بزند.
همانجا کلاس درس تفسیر راه انداخته بود و اسرا را به حفظ قرآن تشویق میکرد.
میگفتند وعده داده بود حافظین قرآن را به دیدار حضرت امام ببرد، شاید این تنها وعده او برای آنها بود که عملی نشد.
همین برنامه های اعتقادی و زنده نگه داشتن مناسب هایی مثل محرم و صفر بود که باعث میشد رزمندگان زیر فشار سخت اسارت نه تنها زنده بمانند بلکه پله های بلند رشد را طی کنند.
او خوب میدانست که روزی زمان بازگشت به وطن فرا میرسد و با آینده نگری به فکر درس و تحصیل بچه ها هم بود و برایشان از صلیب سرخ درخواست کتاب درسی فارسی کرده بود.
#حاج_علیاکبر_ابوترابی
@koolebar_azsh