یک روز پای من درد گرفت، خیلی درد شدیدی بود ، من را بردن عکس گرفتن. من را بی هوش نکردند و به اتاق عمل بردند و تیغ را به پایم کشیدند و ترکش را درآوردند بیرون، یک تکه خمپاره 60 بود، آنهایی که می گفتند ما در جنگ شما نبودیم با تعجب به هم نگاه می کردند. روی گلوله خمپاره نام کشور سازنده آن نوشته شده بود. به آنها گفتم "پرفسور آمریکایی است؟" گفت نه. گفتم فرانسوی است؟ گفت نه، هلند؟ نه. یکی از آنها داد زد آلمانی است!! در انتهای خمپاره 60 حک شده بود ساخت آلمان!! در آنجا گفتم: شما که می گفتید جنگ خوب نیست، شما که می گفتید: ما در جنگ علیه شما سهیم نیستیم، چطور خمپاره ساخت کشور شما، از پای من سر در آورد!! گلوله را شستم و داخل ویترین گذاشتم. سه روز بیشتر دوام نیاوردند و آمدند و رنگش کردند تا کلمه آلمان مشخص نباشد!! بعد از مدتی جنگ تمام شد (هنگام قبول قطعنامه) و همه دکتر ها وارد اتاق من شدند و من آنقدر گریه کردم که سینه ام خیس شده بود. آن ها می پرسیدند شما جنگ را دوست دارید؟ گفتم نه ، ولی نباید جنگ اینجوری تمام می شد. در آنجا به دلیل اینکه امنیت نداشت و دوازده هزار منافق داشت، من را به شهر کلن آلمان بردند و در یک هتل که به خانه ایرانی ها معروف بود اسکان دادند. دور تا دور آن را پلیس محاصره کرده بود و 7 گزارشگر خارجی برای مصاحبه آمده بودند وبه طور مستقیم از تلویزیون آلمان پخش می کرد. آن موقع 12 میله پلاتین در بدنم بود و درازکش بودم ،همه ی تلاشم را کردم تا در برابر دوربین ها حرف هایم را بزنم. خبرنگار داشت با یکی از جانبازان مصاحبه می کرد که در آخر به زور از او حرف می کشیدند که اون حرف به ضرر کشورمان بود. در این هنگام ناگهان فریاد کشیدم: این بنده خدا آلمانی بلد نیست!! کاریش نداشته باشید!!! در این هنگام دوربین و میکروفن را به سمت من گرفتند و خبرنگار آمریکایی پرسید: خمینی شما را اینطوری کرده است!! شما خمینی را نشناخته اید درسته؟ گفتم: درسته!! گفت: اگر خمینی را شناخته بودی در جنگ شرکت نمی کردی، درسته؟ گفتم: من قبول دارم، امام خمینی را دیر شناختم. گفتم: شما به یک سوال من پاسخ دهید، تا من به 16 سوال شما پاسخ بدهم. گفت شما نمیت وانید از من سوال بپرسید و گفتم: پس من هم نمی توانم صحبت کنم. گفت: نه بپرس. گفتم: شما به عنوان یک آزاده جواب دهید و من کاری به کاخ سفید و ریگان ندارم، آیا عراق به ایران حمله کرد یا ایران به عراق؟ بعد از اندکی طفره رفتن گفت: عراق حمله کرد. گفتم پس ایران فقط دفاع کرد آن هم دفاع مقدس. بعد از چند سوال دیگر گفت: شما گفتید که خمینی را نشناختید. گفتم بله، دیر شناختم، این که چشم و پاست، من رفته بودم جانم را بدهم. . . . و دست آخر، خبرنگار وقیح آمریکایی خطاب به من لفظ نامناسب و توهین آمیری به کار برد!! پاسخ دادم: من هم گفتم که شما آمریکایی ها هر وقت کم می آورید فحش می دهید!! رسانه خبری راهیان نور و خادم شهدا شهرستان مرند ╔═════ ೋ @koolebar_marand ღೋ ═════╗