🔹جوهر دانایی🔹 ✍️ نظامی گنجوی ◽️کودکی از جمله آزادگان ◾️رفت برون با دو سه همزادگان ◽️پایش از آن پویه در آمد ز دست ◾️مهر دل و مهره پشتش شکست ◽️شد نفس آن دو سه همسال او ◾️تنگ‌تر از حادثه حال او ◽️آنکه ورا دوسترین بود گفت ◾️در بن چاهیش بباید نهفت ◽️تا نشود راز چو روز آشکار ◾️تا نشویم از پدرش شرمسار ◽️عاقبت اندیش‌ترین کودکی ◾️دشمن او بود در ایشان یکی ◽️گفت همانا که در این همرهان ◾️صورت این حال نماند نهان ◽️چون که مرا زین همه دشمن نهند ◾️تهمت این واقعه بر من نهند ◽️زی پدرش رفت و خبردار کرد ◾️تا پدرش چاره آن کار کرد ◽️هر که در او جوهر دانایی است ◾️بر همه چیزیش توانایی است ◽️بند فلک را که تواند گشاد؟ ◾️آنکه بر او پای تواند نهاد ◽️چون ز کم و بیش فلک در گذشت ◾️کار نظامی ز فلک بر گذشت 📚 مخزن الاسرار ❇️ به ما بپیوندید: https://eitaa.com/koshechin