1⃣4⃣3️⃣ قصه شب
💠 قصه شب: «خرمای شیرین فدک» قسمت دوم
✍️ نویسنده: مجتبی ملکمحمد
🔷 مناسب سن ۴ سال به بالا
💠 هدف قصه: کودکان با رشادتها و فضائل حضرت زهرا سلاماللهعلیها آشنا شوند.
🔶 وقتی پیامبر از دنیا رفتن، بیشتر مردم از شهرها و روستاهای دور و نزدیک برای به خاکسپاری پیامبر به مدینه اومدن؛ منیب و پدرش هم همین طور. اونا وقتی به فدک برگشتن، حسابی غمگین بودن. همه میدونستن که حضرت زهرا سلاماللهعلیها از همه بیشتر پدرشون رو دوست دارن؛ پس الان با رفتن پیامبر حسابی تنها و غمگین شدن.
🔷 صبح زود همه توی فدک مشغول کار شدن؛ همه از مدینه و اتفاقی که داشت میافتاد، بیخبر بودن؛ اتفاقی که نقشه شیطانی منافقها رو رقم میزد. بعد از چند روز یه سوارکار از دور پیدا شد، که از طرف مدینه میاومد. وقتی به باغ رسید، اسبش شیههای کشید و ایستاد. یه مرد قدبلند و هیکلی که صورتش رو با یه دستمال پوشونده بود، از اسب پیاده شد. همه کارگرها دست از کار کشیدن؛ آخه نوک شمشیر تیز و براق مرد غریبه از زیر لباسش بیرون زده بود. به نظر میرسید آدم بدجنس و بیرحمیه. اون بدون اینکه حتی سلام کنه، با صدای بلند گفت: رئیس اینجا کیه؟ من از مدینه یه نامه براش دارم؛ زودتر بگید کی رئیس شماست؟ توی مدینه اتفاقات جدیدی افتاده؛ همهچیز عوض شده، مردم بعد از پیامبر حاکم جدیدی انتخاب کردن که باید همه اون رو قبول داشته باشن و دستوراتش رو انجام بدن.
📣 هرگونه انتقاد، پیشنهاد را با آیدی
@T_Child در میان بگذارید.
❇️ ادامه قصه 👇👇
https://btid.org/fa/news/227478
📎
#ایران_مقتدر
📎کودک شاد🍀
🌱
https://eitaa.com/koudaksha