شد از نام خدا نام تو مشتق ز قید ما سوی روح تو مطلق کلید علم حق باشد زبانت لسان الله پنهان در دهانت ((سلونی)) گو تو در جای پیمبر بکش روح القدس را زیر منبر چو بگشایی لب معجز نما را چو بنمائی کف مشکل گشا را برد آن دم مسیحا را ر سر هوش کند موسی ید بیضا را فراموش متاع جان چو آوردی به بازار به (من یشتری ) خدایت شد خریدار به جای مصطفی خفتی شب تار که از خواب تو عالم گشت بیدار زدی بر فرق کفر و شرک ضربت ز جن و انس بردی گوی سبقت کجا عدل تو آید در عبادت که ثانی اثنین حقی در شهادت بنه بر سر تو تاج ((لافتی)) را به دوش افکن ردای (( هل اتی )) را بیا با جلو طه و یس نشین بر مسند ختم النبیین که آدم تا به خاتم جمله یکسر نمایان گردد از اندام ((حیدر)) از آن سوزم که بر تخت سلیمان نشسته دیو آصف زیر فرمان اقیلونی نشسته بر سر کار سلونی لب فرو بسته ز گفتار گهی بر دوش عقل کل سواری چو خورشیدی که در نصف النهاری گهی در چنگ دونانی گرفتار به مانند قمر درعقرب تار نوای حقی اندر سوز و در ساز ید الهی گهی بسته گهی باز بر افلاک ار بتابی آفتابی اگر بر خاک خوابی بو ترابی بیا و پرچم حق را بر افراز که حق گردد به عدل تو سر افراز