❇️ دیـــدار یــار ...✨
(شمــاره ۱۴ )
┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈
💠
خانه خریدن امـام زمان بـرای مستاجـر تهرانی
✔️ نامـش کـریـم بـود، سیــد کـریـم محـمـودی،
شغلـش کفـاشـی بـود، در گوشـه ای از بازار
تهـران حجـره ی پینـه دوزی داشـت، جورَش
بامـولا جور بود،میگفتندعلمایاهل معنـای
آنـروزِ تهـران مـولا هـر شـب جمعـه سَـری به
حجرهاش میزنندواحوالش رامیپرسنـد❤️
✔️مستاجر بود، درآمدِ بخـور و نمیـری داشـت،
صاحبخانـه جوابـش کرد، مهلت داد به او تـا
ده روزبعدتخلیـه کنـدخانه را،کریماما همان
روزتصمیم گرفت خالیکندخـانه راتـا غصبی
نباشد،پول چندانیهمنداشت برای اجـارهی
خانـه، ریـخـت اسـبـاب و اثـاثـیــه اش را کـنـار
خیابـان بـا عیال و بچه ها ایستاده بود کـنـار
لـوازمـــش، مـــولا آمـدنـد سـراغـش، ســلام و
احوالپـرسی، فرمودنـــد به کــریــم پیـنــه دوز،
کـریـم نـاراحـت نبـاش، اجـدادِ ما هم همگی
طـعـم غـربـت را چـشـیــده انــد، کـریــم کــه با
دیــدن رفیـقِ صمیـمـی اش خوشـحـال شـده
بود بذلـه گوئـی اش گُـل کردو گفت :درست
اسـت طـعــم غریـبــی را چشـیــده انـد اجــداد
بـزرگـوارتــان، امــا طـعـــم مستـــاجــــری را کــه
نچشیدهاند آقاجان،مـولا تبسمی کـردنـد بــه
کـریــم...☺️
✔️یکـی از بـازاریـان معتمـد تهـران شـب
خواب
امـام زمـان ارواحنافداه را دید، فرمودنـد مولا
در عالم رویا،حاجی فلانی فردا صبـح میـروی
به این آدرس،فلان خانه را میخری و میـزنـی
بنــام سیـد کـریـم ...🍃
✔️ پیرمـردبـازاری صبح فردا رفت به آن نشانی
در زد، گفـت بـه صاحـب خانـه،
مـیخـواهــم
خانـه ات را بخـرم،صاحبخانه این راکه شنید
بغضــش تـرکـیــد، بـا گریـه گفـت بـه پیــرمـرد
بـازاری،گـره ای افتـاده بـود در زندگـی ام کــه
جز با فـروش این خانه باز نمی شد، دیشب
تـا صبـح امـام زمانـم را صــدا میـزدم...✨️
┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈
▫منبع:
📚بـرداشتـی آزاد از تشـرفات سیــد کریـم
محـمـودی ملقـب بــه کـریـم پـیـــنـــه دوز
#تشرف
#امام_زمان
#خادمان_امامزمان
╔ ⃟🌸❥๑•~---------------
🆔
@khademan_emamezaman