بچه ها جلوتر از من می روند، ولی من هر بار دست و پایم می لرزد. اول سر مزار حسن می نشینم تا کمی آرام شوم. اما باز دلم شور می زند. انگار باز ایوب آمده باشد خواستگاریم و بخواهیم احتیاط کنیم که نکند چشم توی چشم هم شویم. فکر می کنم چه جوری نگاهش کنم ؟ چه بگویم؟ از کجا شروع کنم؟ ایوبم....... قسمت اخر امشب حوالی ساعت ۲۱ https://eitaa.com/joinchat/1487602219C6f42d4c82f کتابخورها📚 کانون فرهنگی و تبلیغی ولیعصر (عج) •┈┈••••🔸•••┈┈• ✨‌‌‌‌‎‌‎‌https://eitaa.com/kvaliasr313