داشتن به حلِ این مشکل فکر میکردن که از دور سواری به قتلگاه نزدیک میشد. بنی اسد وقتی سوار رو دیدن فرار کردن و حالت دفاعی گرفتن.
سوارکار نقاب به چهره داشت و به قتلگاه رسید و پیاده شد. به یک پیکر تعظیم کرد و دست بر سینه گذاشت. کنارِ اون پیکر دو زانو نشست و خودش رو بر رویِ سینه یِ اون پیکر انداخت و میگریست و پیکر رو می بوسید...
اونقدر اشک ریخت که نقابِ چهره خیس شد.
#ابوتراب
[
@abooturab110 ]