من دوخواهر دارم…خواهر بزرگم ۳۰ سالس.. شرایط ازدواجش محیا نشده … و خواهر کوچکم ۲۵ سالس که ۳ ساله با پسری که قصدازدواج داره دوسته و خانواده اون پسر اصرار دارن بیان خواستگاری…و به قول خودشون فقط نشون بیارن…
که با مخالفت خواهر بزرگم و مادر و پدرم رو به رو شدن الان چند ماه از اصرار انها میگذره و دوباره همون اصرارها شروع شده و خواهر کوچکم هم موافقه که خواستگارش زودتر بیان…و مراعات خواهر بزرگه رو نداره…
به نظر شما ما چکار کنیم؟؟؟
خواهر بزرگم افسردگی گرفته همیشه عصباتیه .. نمیشه باهاش دو کلمه حرف زد. … به فکر خودکشی افتاده … پیش مشاور هم نمیاد… ما نگرانیم ….
تو رو خدا بگید چکار کنیم؟؟؟؟
سلام دوست گرامی
نگرانی شما را درک میکنیم.
دلیل مخالفت خانواده با ازدواج خواهر کوچک شما، ازدواج نکردن خواهر بزرگتر است و این یک رسم در خانواده شماست که ابتدا خواهر بزرگتر ازدواج کند؟
شرایط خواستگار خواهر کوچکتان چگونه است؟
در چنین شرایطی حضور یک واسطه امین و قابل اعتماد که خواهرتان به او اطمینان دارد، میتواند راهگشا باشد.
اما چون وضعیتی که از خواهر بزرگترتان گفتید نگران کننده است(خودکشی) باید حتما یک مشاور مداخله کند.
آیا خواهر بزرگ شما اصلاً خواستگاری نداشته یا خودش خودخواسته نخواسته است که ازدواج نکند؟
در واقع مراجع اصلی روایت شما، خواهر بزرگتان است و باید حتما مشاوره دریافت کند.
من که دوتا از خواهرهای کوچکتر از خودم زود تر از من ازدواج کردن چکار کنم؟درصورتی که من هیچ عیب وایرادی ندارم فقط خاسگار به درد بخور نداشتم که قبول کنم باش ازدواج کنم البته خواهرام هم مورد خوب واسشون پیدا نشد ولی مامانم از ترس اینکه اوناهم مثل من سنشون بالانره مجبورشون کرد ک ازدواج کنند والان هردوشون بدبخت شدند
سلام دوست گرامی
همانطور که خودتون مطرح کردید فرد مناسب شما برای ازدواج وجود نداشته و خواهرای شما هم که با عجله و انتخاب نامناسب ازدواج کردند ،زندگی موفقی ندارند.پس تمرکز و نگرانی خود را از ازدواج بردارید و اجازه بدهید با حضور در جمع های مناسب ،با فرد مناسب اشنا شوید . و این نکته را در نظر بگیرید که دیر ازدواج کردن بهتر از ازدواج و زندگی با فرد نامناسب هست
سلام .وقتی خواهرکوچکتربه خاطرخوشگلی ازدواج کرده .به چه داشته هایی ترمزکنم.باازدواج اون شرایط ازدواج برامن سخت ترشده.خانواده شبیه شوهراون برامن میخوان
سلام.من دختری ۳۲ ساله هستم .موقع دبیرستان ازدرس متنفربودم .اماخانواده بزورازم درس بخونم.تااینکه دانشگاه قبول شدم اماشهردیگه امابه خاطرمتنفربودن ازدرس وتنهایی همیشه توخونه دعوامیکردم.وبازبعددانشگا بزورگفتم ارشدبخون.من به امیداینکه بعدازدرسم سرکارمیرم یاازدواج میکنم .بازبه دانشگاه رفتن.امابعددانشگاه شرایط استخدام دررشتم سخت بود.تااینکه خواهرکوچیکم اون به خاطرظاهرش وخوشگلیش خواستگارزیادی داشت.امامن نداشتم.تااینکه اخرش زودترازمن ازدواج کرد.یعنی جامعه ماطوری شده که همه ظاهررومیپسندن.وقتی به خانواده میگی مردم ظاهرپسندن میگن نه میگم اگه دروغ میگم پس چطورخواهرم زودترازمن ازدواج کرده.میگن موقعیتش پیش اومده.لطف کنیدبه من کمک کنید
سلام دوست گرامی
ابتدا سعی کنید به نقاط مثبت خودتان فکر کنید و برای زندگی و اینده برنامه داشته باشید
دوم اینکه فکر و ذهنتون رو از موضوع ازدواح و زوم کردن خارج کنید تا در موقعیت مناسب شخص مناسب شما سرراهتان قرار بگیرد
سعی کنید در جمع دوستانتان باشید و برای خودتان ابتدا زندگی کنید
خیلی به اینکه خواهرتان زودتر ازدواج کردن حساسیت نشان ندهید.