هرجریان و تشکیلات سیاسی باید بتواند در انتخابات نمایندگان خودش را داشته باشد. ما اسم آن سیاست ورزی را سیاست ورزی نیابتی میگذاریم. یعنی اصلاح طلبان حضور پیدا کردند بدون آنکه نمایندگان اصلی خودشان به نهادهای انتخابی برسند و نقطه پایان این سیاست ورزی را هم انتخابات 96 می دانیم. بنابراین این تجربه با توجه به ارزیابی و برداشتی که من از مجموعه جبهه اصلاحات دارم در اکثریت این مجموعه جبهه اصلاحات اتفاق نخواهد افتاد.
ابتدای دولت آقای رئیسی، رئیسجمهور با برخی چهرههای جریان اصلاحات دیداری داشتند. دو سال از آن زمان می گذرد، این دیدار مجددا انجام شده یا خیر؟
خیر، تا آنجایی که من اطلاع دارم هیچ ارتباطی از جانب دولت آقای رئیسی به طور مشخص و تعریف شده با جریان اصلاحات وجود نداشته. ممکن است در بعضی از جلسات برخی احزاب دعوت بشوند و آنها نظر خواهی به عنوان کارشناس بشوند اما به عنوان اینکه این دعوت به طور مشخص از جریان و رهبر اصلاحات باشد، تا جایی که من می دانم نبوده است.
نگاهشان را به جریان اصلاحات میدانید که آقای رئیسی چه نگاهی دارند؟
اینکه حاکمیت یا دولت چه نگاهی به جریان اصلاحات دارد به نظر من خودش را در رفتار آنها نشان می دهد. هر نیرویی در دولت که احساس می شد ممکن است کمی گرایش به اصلاحات را بیشتر کند از دولت پاکسازی شد. طی این دو سال پاکسازی شده است و به نظر من در ادامه هم پاکسازی خواهد شد.از طرف دیگر فضایی که در دانشگاه ها مشاهده می کنیم، حذف اساتیدی که خود را اصلاح طلب می دانند گویای نگاه حاکمیت به اصلاح طلبان و یا نوع رویکرد مواجه با احزاب منتقد و غیرخودی است. تا حدود زیادی مشخص است که تا چه میزان قرار است این یک دستی موجود در حاکمیت تداوم پیدا کند و اصلاحات به رسمیت شناخته شود. بیان برخورد اصلاح طلبی مرسوم با "صخره ستبر بن بست" خودش گویای همین مسئله است که اساسا این یکدستی که از 98 استارت آن خورد فضای قبل انتخابات 98 با بعد از آن کاملا مقایسه کنیم در قبل از انتخابات 98 حداقلی از معنا دار پذیرفته می شد مشارکتی حداکثری مردم در انتخابات اولویت بود اینکه کسانی که نظام را قبول ندارند به خاطر کشورشان در انتخابات شرکت می کنند یا تاکید بر اینکه رای حق الناس است تاکیدات خیلی مهمی است که این پیام را می داد که مشارکت حداکثری مردم چون در انتخابات مهم است یک حداقل رقابت برای معنا دار هم پذیرفته می شود. اما بعد از انتخابات 96 و اعتراضاتی که در دی ماه 96 و آبان ماه 98 صورت گرفت باید این تحلیل واقع بینانه در ساختار سیاسی را به وجود می آورد که باید الان فضای انتخابات را باز کند و مشارکت مردم بیشتر شود. اما در مقابل فضا بسته می شود یعنی 50-60 درصد همان نمایندگان مجلس دهم که انتخاب کرده بودیم رد صلاحیت می شوند و اساسا اجازه حضور پیدا نمی کنند.
البته در طیف هایی که در حاکمیت وجود دارد را باید تفکیک و تمایز قائل بشویم اینکه جبهه پایداری چه نگاهی نسبت به حضور اصلاح طلبان و منتقدین در فضای سیاسی کشور دارد، پیام هایی که به جامعه می دهد، نوع واکنشی که نسبت به اظهارات آقای خاتمی و یا بیانیه های اصلاح طلبان نشان می دهد و یا طیفی که به نظر میانه روتر هستند را باید از هم تفکیک کنیم. در هر حال اراده غالب تداوم همین یکدستی است و به هیچ وجه بنایی بر اینکه اصلاح طلبان امکان حضور در ساختار قدرت را داشته باشند حداقل در شرایط فعلی به نظر می رسد که در این ارتباط وجود ندارد.
سال گذشته فوت مهسا امینی رخ داد. به نظر شما در آن مقطع زمانی چه کار انجام می شد می توانستیم بحران بعد از این رخداد را بهتر مدیریت کنیم؟
پیش از فوت مهسا ما شاهد چند نوع برخورد دیگر گشت ارشاد بودیم که رسانه ای شد. آن مادری که فریاد می زد دخترم مریض است، دخترش را بردند. یا برخوردهایی که در خیابان بر سر پوشش زنان بین مامورین گشت ارشاد و دختران و زنان جوان صوررت می گرفت. در تمام این مقاطع هشدارهای زیادی داده شد که حتی قبل از آن، زمانی که مسئله دختران خیابان انقلاب مطرح شد و برخوردهایی که صورت گرفت همواره تاکید ما بر این بود که این نوع مواجه با سبک زندگی مردم و دخالت در یک امری که باید به انتخاب فردی شهروندان احترام بگذاریم این نوع دخالت خسارتش به مراتب بیشتر است از منافعی که می تواند برای حاکمیت داشته باشد و باید به زنان هم حق انتخاب پوشش بدهیم، بارها هشدار داده شد. خودم در مصاحبه ها، مقالات و توئیت هایی که نوشتم و بیانیه هایی که از طرف حزب اتحاد و احزاب دیگر و فعالان زنان منتشر شد تماما هشدار داده شد که وقتی که چنین اعتراضی پیوند بگیرد با نارضایتی که در سطح جامعه وجود دارد و قسمت عمده آن مسائل اقتصادی، کوچک شدن سفره های مردم و بالاتر رفتن خط فقر می تواند به شدت موجب بروز بحران و اعتراضات بشود. کاری که حاکمیت باید می کرد این بود که به هشدار ها توجه می کرد.