نگاهم و از سفره
#عقد گرفتم و بهش دوختم چقدر توی اون کت و شلوار خوش دوخت
#جذابتر شده بود ارزوم بود توی لباس دامادی ببینمش صدای
#عاقد بلند شد
+ عروس خانم بنده وکیلم ؟!
با چشمایی بارونی نگاهم و به خواهرم دوختم که الان جای من
#کنارعشقم نشسته بود جفتشون خوشحال و راضی بودن و دیگه منی در این بین نبود.صدای عاقد عین
#پتک توی سرم پیچید:_برای بار سوم میپرسم عروس خانوم بنده وکیلم ؟!
#تحمل شنیدن جوابشو نداشتم
#قلبم محکم به
#سینم میکوبید چشمام سیاهی رفت و افتادم روی زمین از بین چشمای درحال بستم
#دویدن سعید و به سمتم میدیم و صداش توی گوشم پیچید_
#آرامش عشقم...لبخند تلخی بهش زدم و چشمام بسته شد...😭💔
https://eitaa.com/joinchat/3314810948C9f3ebba200