🏴 شد ریز_ریز و جسم اکبر داشت می ریخت در پیش چشمم "اصغراصغر" داشت می ریخت روی لبانِ تشنه ی خاک بیابان باران شد و یکریز و یکسر؛ داشت می ریخت شد دانه دانه پخش تسبیح انارم خون انار از قلبِ ساغر داشت می ریخت طوفان غارتگر به دشت قاصدک زد روی سرش شمشیر لشکر داشت می‌ریخت تنها اذان گوی نمازم بود؛ اکبر از مسجدم ارکانِ منبر داشت میریخت جبریل بر سر زد؛ حرای دشت؛ پُرخون قرآن صدچاک پیمبر داشت می ریخت وای آیه ی ابلاغ ُو ذبح اعظم من خمّ غدیر ُو خیر کوثر؛ داشت میریخت خون امیرالمومنین‌ستَ اکبرِ من از عمقِ فرق پاک حیدر؛ داشت میریخت قصدِ گلو؛ قصد سرش را کرده بودند دیدم که اسماعیل هاجر داشت میریخت زینب به این دنیا بگو، جسم علی را هر بار بابا از زمین برداشت؛ می‌ریخت در چندگامی‌اش بد افتادم به زانو روی سرم قه‌قه؛ مکرّر داشت میریخت من روی زانو تکیه بر شمشیر رفتم نَفْس حسین ُو جان مادر داشت می ریخت شد تیرباران مشک جانم؛ روی این خاک_ _آب حیاتم پخش ُو ؛گوهر داشت می ریخت لیلا! گل ما شد گلاب انگور ما؛ مِی دیدم خودم در دشت؛ پرپر داشت می ریخت لیلا! حلالش شیرِ تو ؛ دیدم که اکبر یک ضربه زد؛ سر صدبرابر داشت می ریخت او اوّلین فرزند من بود ای ابالفضل از نسلِ من آغاز ُو مصدر داشت می ریخت هر سو فرو پاشید از هم نظم شعرم عبّاس جان دیدم که سنگر داشت می‌ریخت زینب بگو هرچیز که دیدم دروغ‌ست من اشتباهی دیدم اکبر داشت می ریخت 🖍 ✍ بـداهـہ‌ 🖍 ════●⃟ ✿ ⃟●᪥᪥᪥═══ 💐 @nardohdar1 ✍ 💐 @nardohdar1 ✍ ════●⃟ ✿ ⃟●᪥᪥᪥═══