مصطفی سفارش داد برای سازمان یکی دوتا دستگاه جور کنم. هر بار می خواستند پولم را حساب کنند، می خورد به سیستم پرپیچ و خم اداری. اول که به دستگاه ایراد می گرفتند و می زدند زیر قرارداد. تازه وقتی ایراد منتفی می شد، پولم را دیر می دادند، اما مصطفی همیشه پشتم بود و حمایت می کرد. یک بار که آمده بود دفترم، گفت «بیا سازمان پیش خودمون»
گفتم «مگه دیوانه ام؟ کجا بیام؟ پول میدن؟ درست برخورد میکنن؟ چی داره اینجا؟ تو بیا بریم بیرون کار راه بندازیم.»
گفت «من وایستادم اینجا رو درست کنم.»
هروقت می رفتم نطنز، توی راه برگشت بغض می کردم. غربتی داشت آنجا.
بعد از شهادت مصطفی، دم ظهر نمازخانه سایت. پر از رفقای خودمان بود؛ رفقایی که خیلی هایشان را مصطفی با هزار زحمت راضی کرد و آورد پای کار. یاد روزهایی افتادم که مصطفی تنها بود. بغضم ترکید.
#شهید_احمدی_روشن
🌐 مؤسسه شهید احمدی روشن:
💠 @m_ahmadiroshan