پسرم همواره مقید بود که در مناسبتهای مختلف از من و پدرش تشکر کند
در روزهای تولد ،روز مادر ، روز معلم با ارسال پیام تبریک و اهداء هدیه همواره سعی داشت که قدردانِ ما باشد.
یکسال که برای تبریک روز مادر به منزل مادر بزرگش رفته بودیم؛ زمان زیادی نگذشت که با پسر عمهاش آقا رضا در حالی که دو تا سبد گل در دست داشتند وارد شدند. محمد به سمت من آمد و مرا در آغوش کشید و بوسید.
سبد گل را به من هدیه کرد ضمن اینکه برای برادر کوچکش هم دسته گلی گرفته بود که آن را به من بدهد
حس و حال بسیار زیبایی داشتم وقتی که دیدم فرزندان قدر دان و با محبتی دارم!
آنقدر این هدایا برایم ارزشمند بود که تا مدت ها از آن نگهداری کردم.
و اما سال گذشته که اولین سالی بود که محمد در سپاه استخدام شده بود از طرف خودش و برادر کوچکش یک پلاک "ان یکاد" همراه با زنجیر طلا برایم خریده بود.
به یاد دارم که قبل از اینکه هدیه را به من بدهد در حالی که از رادیو ماشین در مورد مادر صحبت میشد و آهنگ های شاد مناسب روز مادر پخش میشد؛ زیر لب گفتم آخی بچه هم بچه های قدیم! که ناگهان همسرم جعبهای که دستبند طلا در آن بود را به طرفم گرفت و گفت بفرما خانم روزت مبارک!
پشت سر اون محمد لبخند معنا داری زد و از مابین صندلی عقب سرش را جلو آورد و گفت بفرما مادر اینم کادو ما؛ که همان پلاک و زنجیر طلا بود...
خیلی غافلگیر شده بودم و برایم بسیار لذت بخش بود.
(به نقل از مادر بزرگوار شهید)
#خاطرات_شهید📚
#شهید_محمد_اسلامی
#ولادت_حضرت_زهرا_س
#روز_مادر
#هیئت_مدینة_النبی_شیراز
@m_eslami313