💠 نسبت پویش و پژوهش عدالت در ایران معاصر 🔸تبیین علت وضع موجود؛ با فرآیند 4 گانه زیر، فاصله گرفتن پویش های عدالتخواهانه از پژوهش ها لابد منه است و عملا جمع نشدن عدالتخواهی با عدالت پژوهی را نهادینه می کند: 🔴1)اصل اساسی نئولیبرالها که: بازار حقیقت را می گوید! دست درازی به همه چیز و بازاری کردن؛ از فقه و حقوق و نظام ارزشی ما تا حقیقت سازی و مشروعیت سازی! محور و مرکز دنیای سرمایه داری، بازار است. بازار، دولت مرکزی و فرهنگ و حتی دین 4 می سازد. انسان را هم در بستره بازار معنا می کنند که «موجودی است حریص، تنبل و درصورتی که کار کردن نیاز او باشد یا برای لذت برتری باشد، انجام می دهد» نه زندگی عقلائی او و نه زندگی عبادی او و نه مجرد از زمینه. به عبارت دیگر پشتوانه حقیقت در دنیای سرمایه داری، عقلانیت برآمده از بازار است و این، یک اعتبار است! درنتیجه عدالت، وضع الشیء فی موضعه نیست بلکه کارآمدی بازار همان عدالت است! بعد از کالا کردن همه چیز حتی خدمات عمومی و ارزش ها، به حقیقت هم دست دراز می کند تا فلان چیز را مشروع و صحیح جلوه دهد مثلا متناسب با زندگی جامعه بازار، عقودی انجام می شود و چون جزء ضروریات زندگی موجود است که سرمایه داری به ما تحمیل کرده، راهی جز تصحیح آن باقی نمی ماند درحالیکه با فقه و حقوق ما نمی سازد مانند تایم شیر! 🔴2) زیاد شدن پژوهش ها و رشته های دانشگاهی در این زمینه: اگر پژوهش ها در مسائل و عقود مختلفی که سرمایه داری تحمیل میکند، ادامه پیدا کند، کم کم تخصصی تر می شوند و رشته ها و علوم از یکدیگر جدا می شوند. «پژوهشگران این حوزه (یعنی اقتصاد) فقط ناظر قوانین طبیعت نیستند بلکه در ساخت این قوانین سهیم اند. اگر حکومت با هدایت واعظانش ساختار مشوق های جامعه را چنان تغییر دهد که همسو با پیش فرض رفتار خودخواهانه مردم قرار داده بشود، فقط باید بنشینید و تماشا کنید که مردم هم دقیقا همین رفتارها را بروز می دهند» 5. یعنی اقتصاد دادن به کمک سیاستمدار، ساختارهای مشوق را جابه جا می کند و مردم هم همانگونه می شوند که ساختارها می گویند و این یعنی حقیقت سازی و عینیت بخشی به چیزی که می خواهد نه کشفِ چیزی که هست! پس اینگونه نیست که همه علوم، کاشف از واقع باشند. موید این است که در سال 2013 جایزه نوبل اقتصاد به دو نفر داده شد که عینا دو نظریه ضد هم داشتند! تا بعدا ببینیم سیاستمدارها کدام را بپسندند و ساختار جامعه را متناسب با آن بکنند. نمونه آن در ایران، مکتب نیاوران است 6 که ابتدا عده ای اقتصاد دان، مرکزی پژوهشی ایجاد کردند و کم کم رشته ای اقتصادی در دانشکده فنی اصفهان تأسیس کردند و دانشجو پذیرفتند! یعنی همه علوم انسانی را دور زدند با این پیش فرض که اقتصاد مانند ریاضی است و همه جا ثابت است. بعدا همین ها -که تلقی جامعه بازار را قبول دارند- کارشناس دولت ها می شوند. 🔴3) استبداد شایستگی 7 وقتی همه رشته های پژوهشی در خدمت جامعه بازار قرار می گیرند، راه بالا رفتن و شایستگی منحصر در این تحصیلات عالی می شود و می دانیم که همه به آن مرحله نمی رسند. این دو اشکال اساسی دارد: - اولا این زمین عادلانه نیست زیرا به پول گره خورده است. شاهد هم این است که دو سوم از دانشجویان هاروارد، از 5 دهک پردرآمد هستند. (ورودی های کنکور و دانشگاه های برتر در ایران هم تقریبا همین گونه است!) - ثانیا کسانی که در این نظام بالا نمی آیند، از دو چیز محروم می مانند: دستمزدهای خوب و جایگاه اجتماعی درحالیکه نباید اینگونه باشد و در ماجرای کرونا، ارزش برخی شغل ها مشخص گردید مانند پرستاری، معلمی و ... چون واحد اولیه کار است، جامعه مطلوب آن است که « کارها موجب بهره مندی شود و بهره مندی ها همه از کار باشد» درحالیکه در جامعه بازار، مدرک گرایی و بورس بازی و استثمار خیلی پررنگ است. 🔴4) این مشکلات زمینه ساز شورش های پوپولیستی علیه این نظام استبداد شایستگی می شود. برخی مانند سندل و چامسکی، اقبال مردم به ترامپ را همین گونه توجیه می کنند.سندل می نویسد:" واکنش پوپولیستی ای که در سالهای اخیر شاهدیم، طغیانی است علیه استبداد شایسته سالاری."! در ایران ما بعد از سه دهه توسعه معاون رئیس جمهور در مشکل آب خوزستان اعتراف می کند توسعه ما مورد رضایت مردم نبوده است! پژوهش وعلم و رشته وقتی از بینات و ارتکاذ فطری مردم از عدالت فاصله بگیرد، پویش ها و جنبش ها راهی غیر پژوهش های رسمی را می رود و حتی پوپولیست و بدتر فاشیست ممکن است متولد شود! ادامه در بخش سوم ☑️ @m_ghanbarian