بغض گلوگیر ماتم مادرتان ، راه را بر نفس بسته است انگار هنوز بوی دود می‌آید و صدای بانویی تنها در پشت در ... انگار هنوز رد خون از روی میخ تا پیچ تمام کوچه‌های تاریخ پیداست ... انگار هنوز گلبرگ‌های ترد و معطر یاس در هرسو پراکنده است ... انگار هنوز مردی با یک اقیانوس غیرت و یک آسمان محبت با هزار زخم ناننموده در قلبش ، شکستن پهلوی بانویش را نظاره‌گر است ... انگار هنوز ضرباهنگ سیلی دستی منحوس بر صورت ریحانه‌ی مطهر پیامبر ، در جهان پژواک می‌شود ... غوغای دردآلود و رعب‌انگیز پشت در ، اضطراب و غربت و درد و ناله‌های درون آن خانه و بی‌شرمی و سکوت سرد نظاره گران هجوم همچنان باقیست ... تا شما بازآیید ... بازآیید و گره از این بغض سنگین و کشنده باز کنید خدا شما را برساند