✍🏻میخواست برود سرڪار
از 🌱
بهش پلههاے آپارتمان، تندتند پایین میآمد!
آنقدر عجلہ داشت ڪه پلہ ها را دوتا یڪی رد میڪرد! جلوے در خانه ڪه رسید،سلام ڪردم گفتم: آرامتر
فوقش یڪ دقیقه دیرتر میرسـی سرِڪارٺ!😌
سریع نشست روی موتور، روشن کرد و گفت
علیآقا! همین یڪ دقیقه یڪ دقیقهها
شهادٺ آدم را یڪ روز به یڪ روز به عقب
می اندازد!🌷
#شهیدمحسنحججی
#یازهرا
اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج