است، امروز هرکس که میخواهد بر مرام ابراهیم سر بتراشد و حاجی شود، اعمالش را شروع میکند. اما کاروان انگار عزم دیگری دارد، زمزمه ای برپاست! همه حاجی ها رفته اند به سمت عرفات و پسر علی هنوز حرکت نکرده. یعنی تصمیم تغییر کرده، مگر میشود حسین فرصت حج را رها کند. از خیمه خارج میشود و شروع به سخن میکند: " مرگ بر گردن فرزند آدم همانند گردنبند دخترکان است و اشتیاق من به دیدار گذشتگانم همانند شوق یعقوب برای دیدار یوسف است. کاروان ما به سمت مقتلی حرکت میکند که برایش مقرر شده و گویی میبینم چطور درندگان بیابان بندهای بدنهایمان را پاره میکنند... حرف هایش برایم نامفهوم است، بنا بود حاجی شویم و بعد در کوفه حاکم، کدام مقتل ؟ کدام درندگان؟ و حسین آخرین کلماتش را پیش از رفتن بیان کرد: " هر یک از شما حاضر است در راه من، خون بسته قلبش را فدا کند و برای دیدار خدایش آماده است، پس بسم الله! حرکت میکنیم.. می آیی یا می مانی حاجی؟! پ.ن۱: مَنْ کانَ باذِلاً فِینا مُهْجَتَهُ وَمُوَطِّناً عَلی لِقاءِ اللهِ نَفْسَهُ فَلْیَرْحَلْ مَعَنا @m_mahdi_tabakhian