🔹داستانى حيرت آور🔹 ✅ در تفسير ابوالفتوح رازى آمده: جوانى در اوقات نماز بالاى مأذنه مسجد اذان مى گفت ، يك روز در حال اذان گفتن به خانه هاى اطراف مسجد نظر انداخت، 🔹 نظرى كه اسلام از بابت مصلحت انسان و حفظ وى از فتنه‌ها حرام كرده است. 🔹ناگهان ديده اش در خانه اى به دخترى نيكو منظر و صاحب جمال افتاد، 🔹دل به او داد، پس از اذان در آن خانه را كوبيد، صاحب خانه در را باز كرد، جوان به او گفت اگر دختر به شوهر مى دهيد، من به او مايلم، 🔹صاحبخانه گفت ما « آسورى » مذهبيم، اگر مذهب ما را انتخاب كنى من از اينكه دخترم را به تو تزويج كنم منعى نمى بينم . 🔹جوان كه دل به زيبائى و جمال دوخته بود، و از انتخاب هم كفو روى گردانده بود، و دلاّلِ خود را در ازدواج چشم و شهوت و جمال و زيبائى قرار داده بود، از پذيرش شرط پدر دختر استقبال كرد، از اسلام دست برداشت، به شرك روى آورد، 🔹 به روز عقد دختر ازبالاى پله هاى خانه با سر به زمين آمد وبه هلاكت ابدى دچارشد! 📚نظام خانواده در اسلام / حسين انصاريان/ص 143 و 144 را اینجا دنبال کنید👇👇👇👇 @jongir @jongir