استاد نقیبی فرمود: یکی از تجار معروف تهران فوت کرد و مجالس تعزیه ای برای او در تهران گرفتند و یک مجلس هم قرار شد در مشهد بگیرند و از من برای سخنرانی، دعوت کردند و من نیز قبول کردم و سخنرانی کردم. در وسط سخنرانی، میرزا جواد آقا تهرانی را دیدم و اوصاف ایشان را از استادم آیت الله حاج شیخ علی اکبر صدرزاده شنیده بودم لذا از ایشان، تجلیل کردم و از ایشان تعبیر کردم به آیت الله میرزا جواد آقا تهرانی... منبر تمام شد. در آخر جلسه، یک دفعه دیدم میرزا جواد آقا تهرانی، دارد می آید پیش من، ولی گریه می کند و با ناراحتی می گوید: چرا نام من را بردی، چرا از من تعبیر به آیت الله کردی و.... من آیت الله نیستم و....
خلاصه آنچنان جدی و با قاطعیت می گفت و ناراحت و عصبانی بود که من احساس خطر کردم که نکند الان به من حمله کند و من را بزند. از اینکه از ایشان در حضور جمعیت، تعریف و تمجید کرده بودم، واقعا نارحت بود و گلایه می کرد. چه شخصیتی بود ایشان و حالا در برخی مجالس، برخی علما شرکت می کنند که نام آنها را می برم و تجلیل می کنم و یک بار، یادم رفت نام ببرم. بعد از منبر، چنان به من حمله کرد و توهین نمود و هتک حرمت و... که من تعجب کردم. اینها کجا و میرزا جواد آقا تهرانی