هدایت شده از مباحث
126 | داستان ... هیات نمایندگی مسیحیان به حضور پیامبر (صلی الله علیه و آله) آمد، دیدند او برای مباهله بیرون آمده است در حالی که عبایی از موی سیاه بر دوش داشت؛ حسین (علیه السلام) در آغوش آن حضرت بود و دست حسن (علیه السلام) را در دست داشت و فاطمه (علیها السلام) در پی او حرکت می کرد، (علیه السلام) نیز پشت سر فاطمه سلام الله علیها حرکت می کرد، و پیامبر (صلی الله علیه و آله) به آنها میفرمود: هر وقت من دعا کردم، شما آمین بگویید. اسقف نجران رو به همراهان کرد و گفت: ای گروه نصارا! من چهره هایی را می بینم که اگر دست به دعا بردارند و از خداوند بخواهند که کوه را از جا بکند، فورا خواهد کند! پس با او مباهله مکنید که هلاک می شوید و بر روی زمین تا روز قیامت یک مسیحی باقی نخواهد ماند.سپس، رو به پیامبر کردند و گفتند: ای ابو القاسم! تصمیم ما این است که با تو مباهله نکنیم…» 🌐 @Mabaheeth