📖 اين سخن مربوط به خطبۀ 27 نهج البلاغه است. توضيح اين‌كه يكى از شيطنت‌هاى معاويه اين بود كه براى تضعيف روحيۀ مردم عراق و به خصوص سربازان اميرمؤمنان على عليه السلام گهگاهى عده‌اى را مى‌فرستاد تا حمله‌هاى غافلگيرانه و ناجوانمردانه‌اى به شهرهايى كه نزديك مرز شام بود انجام دهند؛ عده‌اى را به قتل برسانند، جمعى را مجروح كنند و اموالى را به غارت ببرند. اين همان روشى است كه در طول تاريخ جباران خودكامه از آن بهره‌گيرى مى‌كردند. در يكى از اين حملات كه در شهر مرزى انبار (اين شهر اكنون نزديك مرزهاى سوريه و اردن است) به‌وسيلۀ «سفيان بن اوس» انجام گرفت، هنگامى كه خبر به امام عليه السلام رسيد بسيار ناراحت شد. در كوفه خطبه‌اى خواند (خطبۀ 27 نهج‌البلاغه معروف به خطبۀ جهاد) و سخت لشكريان، اصحاب خود و مردم كوفه را ملامت و نكوهش كرد؛ زيرا اين جسارت اصحاب معاويه ناشى از بى‌تفاوتى مردم كوفه بود. آن‌گاه امام عليه السلام سكوت كرد تا عكس‌العمل مردم را در مقابل آن خطبۀ آتشين ببيند. همه خاموش شدند و سخنى نگفتند. مرحوم سيّد رضى خلاصۀ اين ماجرا را به اين صورت نقل كرده است: «هنگامى كه امام عليه السلام خبر حملۀ ياران معاويه به انبار و غارت آن‌جا را شنيد شخصاً پياده به سوى «نخيله» كه لشكرگاه معروف كوفه بود به راه افتاد. مردم نيز به دنبال آن حضرت به راه افتادند؛ (جمعى از سرشناسان اصحاب) عرض كردند: اى اميرمؤمنان! شما بازگرديد ما اين مشكل را حل مى‌كنيم»؛ (لَمَّا بَلَغَهُ‌ إِغَارَةُ‌ أَصْحَابِ‌ مُعَاوِيَةَ‌ عَلَى الْأَنْبَارِ فَخَرَجَ‌ بِنَفْسِهِ‌ مَاشِياً حَتَّى أَتَى النُّخَيْلَةَ‌ وَ أَدْرَكَهُ‌ النَّاسُ‌ وَ قَالُوا يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ‌ نَحْنُ‌ نَكْفِيكَهُمْ‌)