هجدهم | معلی بن خُنیس بزّاز کوفی مولی ابی عبداللّه الصادق علیه السلام
از روایات ظاهر می شود که او از اولیاء اللّه و از اهل بهشت است و حضرت صادق علیه السلام او را دوست می داشته و وکیل و قیّم بر نفقات عیال آن حضرت بوده.
شیخ طوسی در ( کتاب غیبت ) فرموده : و از ممدوحین، معلی بن خنیس است و او از قوام حضرت صادق علیه السلام بود، و داود بن علی او را به این سبب کشت و او پسندیده بود نزد حضرت صادق علیه السلام و بر طریقه او گذشت.
و روایت شده از ابوبصیر که گفت : چون داود بن علی، معلی را کشت و به دار کشید او را، بزرگ آمد این بر حضرت صادق علیه السلام و دشوار آمد بر او، به داود فرمود: ای داود! برای چه کشتی مولای مرا و وکیل مرا در مال و عیالم؟ به خدا سوگند که او وجیه تر بود از تو نزد خدا، و در آخر خبر است که فرمود: آگاه باش به خدا سوگند که او داخل بهشت گردید.
✍️ مؤلف گوید: از اخبار ظاهر می شود که حضرت صادق علیه السلام در وقت قتل معلی، در مکه بود. چون از مکه تشریف آورد، نزد داود رفت فرمود: مردی از اهل بهشت را بکشتی ، گفت : من نکشتم ، فرمود: کی کشت او را؟ گفت : سیرافی او را بکشت و سیرافی صاحب شرطه او بود، حضرت از او قصاص کرد و او را به عوض معلی بکشت.
و از معتّب روایت است که حضرت صادق علیه السلام آن شب در سجده و قیام بود و در آخر شب نفرین کرد بر داود بن علی. به خدا سوگند که هنوز سر از سجده بر نداشته بود که صدای صیحه شنیدم و مردم گفتند: داود بن علی وفات کرد! حضرت فرمود: همانان من خواندم خدا را به دعا تا فرستاد خداوند به سوی او ملکی که عمودی بر سر او زد که مثانه او را شکافت.
شیخ کلینی و طوسی ( به سند حسن کالصحیح ) از ولید بن صبیح نقل کرده اند که مردی خدمت حضرت صادق علیه السلام رسید و ادعا کرد بر معلی بن خنیس دینی را بر او، و گفت : معلی برد حق مرا، حضرت فرمود: حق تو را برد آن کسی که او را کشت؛ پس فرمود به ولید برخیز و بده حق این مرد را همانا می خواهم خنک کنم بر معلی پوست او را اگرچه خنک می باشد(یعنی حرارت جهنم به او نرسیده)
و نیز کلینی روایت کرده از ولید بن صبیح که گفت: روزی خدمت حضرت صادق علیه السلام مشرّف شدم. افکند نزد من جامه هایی و فرمود: ای ولید! رد کن اینها را به نوردهای خود [یعنی خدمت آن حضرت پارچه های ندوخته بود که تاهش را باز کرده بودند. حضرت به او فرمود که آنها را بپیچید و تاه کند] ولید گفت : من برخاستم مقابل آن حضرت. فرمود: خدا رحمت کند معلی بن خنیس را! من گمان کردم که آن حضرت شبیه کرد ایستادن مرا مقابل خود به ایستادن معلی در خدمتش؛ پس فرمود: اف باد برای دنیا که خانه بلا است، مسلّط فرموده حق تعالی در دنیا دشمنش را بر ولیّش.
و نیز شیخ کلینی روایت کرده از عقبه بن خالد که گفت : من و معلی و عثمان بن عمران مشرف شدیم خدمت حضرت صادق علیه السلام؛ همین که حضرت ما را دید فرمود: مرحبا مرحبا به شما! این صورتها دوست دارند ما را و ما دوست می داریم ایشان را ( جَعَلَکُمُ اللّهُ مَعَنا فِی الدُّنْیا وَ الآخِرَهِ ) ؛ قرار دهد شما را خداوند تعالی با ما در دنیا و آخرت.
شیخ کشّی روایت کرده که چون روز عید می شد معلی بن خنیس بیرون می رفت به صحرا ژولیده مو و گردآلوده در زیّ ستمدیده حسرت خورنده. همین که خطیب منبر می رفت دست خود را به آسمان بلند می کرد و می گفت: ( اَللّهُمَّ هذا مَقامُ خُلَفائِکَ وَ اَصْفیائِکَ وَ مَواِضعُ اُمَنائِکَ الَّذینَ خَصَصْتَهُمُ ابْتَزُّوها ... الخ )