یا مهدی:
سلام
رفته بودیم حرم آقا امام رضا(علیه السلام)
برای نماز و زیارت اونشب قرار بود برگردیم یزد
خودک بود و همسرم و دامادم و دخترم و بچه هاشون
نمیدونم دلم خیلی شکسته بود خیلی گریه میکردم میخواستم هنوز باشم برنگردم
گفتم یا امام رضا اگر میشه یه جایی برای من بذار یه اتاقی که بمونم بقیه برن من میخوام یک شب دیگه باشم دوست داشتم باز فرداشبش بیام خیلی اشک میریختم نمیخواستم برگردممنزل بعد مراسمات بود داماد و همسرم و بقیه میخواستن برگردن دیدم من حال برگشتن هم ندارم گریه کردم گفتم نمیشه یخورده دیگه باشیم دیدم اذیت میشن بعد دامادم گفتن که شما باشید یکی از نوه هام که پسر بود ماندیم و به امام رضا گفته بودم میخوام یه شب دیگه باشم آقا قبول کرد
بعد از زیارت یککم دیگه موندیم و برگشتیم منزل پیاده اومدیم یخورده راه بود ولی راه رو بلد بودیم
رسیدیم خونه و اونا نشسته بودن وبعد کمی که گذشت دیدم همسرم یک کلید بهم نشون داد
گفت اگر گفتی این چیه گفتم نمیدونم
گفت این کلیده یه بنده خدا داده که یزدی هست یه خونه تو مشهد داره گفته این خونه خالیه اگر میخواهید مشهد بمونید میتونید چند روز هم میتونید باشید
تو دلم یه ذوقی کردم گفتم یا امام رضا من گفتم میخوام بمونم جا برامون جور شد
دامادمون هم باید میرفت سرکار میخواست برگرده دیگه بعد فردا رفتیم اونجا
اونجا هم خیلی دور نبود از حرم
من از امام رضا خواسته بودم یکشب دیگه جا میخوام همون یک شب هم شد اجازه داده بودن بیشتر بمونیم ولی همون یک شب دیگه موندیم بعد جایی که بودیم رو خالی کردیم دامادم هم یک روز دیگه مرخصی گرفت
همسرم بهم گفت اگر میخواهی. ما بیشتر بمونیم دامادمون و خانوادش برگردن ما خودمون برمیگردیم دیگه من همونجوری که از امام رضا خواسته بودم همونجوری شد واقعا از امام هرچی بخواهی بهت میده من هرچی خواستم بهم داده
@madadazshohada