. مادرِ عباسم و عشقم حسینِ فاطمه است خوش به حالم نامِ من امّ البنینِ خادمه است قطره ای بودم ولیکن وصلِ دریا گشته ام زوجه ی شاه و کنیزِ بیتِ زهرا (ع) گشته ام هرگز از دامانِ او دستم نمی گردد رها ذرّه ای از خاک باشم در حریمِ این سرا آنکه از باغش شود هفتاد و دو گل بهترین کربلایش محشری بر پا نماید در زمین سر نَهم بر آستانش با کمالِ افتخار کز حسن دارم صفا و از حسینش اعتبار نور می بینم در این دو از چراغِ کیستند باورم جز آفتابِ یاس و حیدر نیستند هر دو سعدِ اکبرند و بر خلایق برترند سیّدِ عالی مقام و هر دو عالم سرورند شکرِ حق گویم که هستم از محبّانِ بتول تا طوافِ جان کنم بر گردِ طفلانِ بتول! ✍ .