من شدم بی کس، شدم تنها بفریادم برس خسته ام از بازی دنیا بفریادم برس آمده شیطان زمین گیرم کند با لشکرش تا نیفتادم هنوز از پا بفریادم برس با گناهانم خودم قبر خودم را می کنم در سرازیری قبر اینجا بفریادم برس هیچ چیزی بدتر از شرمندگی پیش تو نیست یا بسوزانم همین جا یا بفریادم برس حق همیشه با تو بوده ؛ آنکه بد بوده منم زود حساب از من بکش اما بفریادم برس عاقبت یک روز یک جایی به دردت میخورم گرچه حالا من شدم رسوا بفریادم برس پیش زهرا آبرویم میرود کاری بکن روز محشر نه، همین حالا بفریادم برس هرشب جمعه فقط کارم به دست ساقی است جان من قربان این آقا بفریادم برس یا جوانی کردن من را همین امشب ببخش یا بحق اکبر لیلا بفریادم برس ## گفت: بابا من که گفتم اربا" اربا میشوی بر سر نعشت شده دعوا بفریادم برس می‌کشم زانو و میخندد به اشکم یک سپاه ای عصای پیری بابا بفریادم برس ایام ✍ .