. دارد هوای کرب و بلا می برد مرا بالاتر از بهشت خدا می برد مرا شب های جمعه فاطمه تا ناله می کند گویا به پای رأس جدا می برد مرا این دو سه قطره ی اشکی که فدایت کردم سببی شد که شب جمعه صدایت کردم مادرت آمده با چادر خاکی به حرم... که چنین من هوس کرب و بلایت کردم امشب به وسعت حرمت آسمانی ام با هر نفس برای تو در روضه خوانی ام با دعوتی که فاطمه کرده ز چشم من شب های جمعه کرب و بلا میهمانی ام کربلا این شب جمعه چه پریشان مانده در غم مادر ارباب چه گریان مانده بی سبب نیست که این هفته هوا دلگیر است حرمی در تب مهمانی باران مانده .