. همینکه رزق شب ما دعای حیدر شد زمان فیض گدا زاده ها مقدر شد ز شوق تا سحر آنقدر پر زده جبریل که کوچه های مدینه تماماً از پَر شد سلام خیل ملائک از عالم بالا به اولین نوهء خانهء پیمبر شد تبرکی خدیجه در آسمان چرخید همینکه فاطمه زمزم چشید و مادر شد به دست روح الامین تا که جمع شد صدقات صدای گریه آقا بلند شد....صلوات خدا که هوش مرا برده با دعای حسن کشانده پای لبم را به خاک پای حسن به تخت یوسف مصری نوشته اند به زر غلام و دربدر زلف دلربای حسن همیشه پُرشده دست گداش، حرفی نیست عطا اگر نکند هم منم گدای حسن بنای کار کرامات حق به هم می ریخت اگر که بود کس دیگری به جای حسن هزار کوه طلا سبز می شود ز زمین اگر کشیده شود بر زمین عبای حسن منم جزامی شهری که شهریارش اوست پیاده آمدم اینجا که سفره دارش اوست هرآنکه جذبهء چشم تو در بغل دارد هزار چشمهء احلی من العسل دارد نشسته ام که مرا بازهم دعا بکنی نمازهای شبت تا سحر محل دارد میان قبر، تنش از عذاب می لرزد هر آنکسی که ز تو عقدهء جمل دارد بگو که صلح تو اعلان جنگ کرببلاست اگر کسی سرِ سوزن، سرِ جدل دارد از آبروی خودت کرده ای فقط انفاق ولی امر حسینی بدون هیچ اغراق خدا قنوت ترا با نماز پُر کرده لبت میان مصلاّ نماز پُر کرده امام دوم تنها! حریم قرب ترا نوشته اند که صرفاً نماز پُر کرده اذان بگو که بگویند عارفان زمین حسن در عالم معنا نماز پُر کرده مرنج اگر که کشیدند جانمازت را که زیر پای ترا جانماز پُر کرده به عزت تو گرفتیم پرچم دین را خدا زیاد کند آتش مُذلیّن را ندیده بودم اسارت میان خانهء خویش کسی مگر که میفتد به جان خانهء خویش دلت گرفت ولی بی بهانه خندیدی ز خندهء زنِ نامهربان خانهء خویش میان تشت، جگرهای پاره می ارزید به سربلندی ات از امتحان خانهء خویش بغیر مادر و تو، بین کوچه ای بن بست نکرده هیچ کسی گم، نشان خانهء خویش به سینهء تو زد از روی کینه، مردی مُشت در انتقام دو تا گوشواره کردی مُشت ✍ .