. این حال تا بهتر شدن، درکی ندارد زود را اذیت نباید کرد این چشمان خواب آلود را راضی شدم به دیدنت تنها، نه به بوسیدنت محدود‌‌تر از این مخواه، این آدم محدود را از مالِ دنیا خالی‌‌ام -سخت است- اما بیشتر وقتی نمی‌بینم تو را حس می‌کنم کمبود را با قلب سرشار از یقین، در دامت افتادم ولی سردی نمی‌خواهم بگیرد آتش نمرود را :: از هرکجا رانده شده، رو می‌کند سمت خودت آخر تویی که می‌پذیری مردم مردود را ✍ .