. (ع) 🔘🔘🔘🔘🔘🔘 بند1⃣ چهل ساله، کرببلا باهامه همش ظهر،بلا جلو چشامه چهل ساله، تا چشمامو میبندم میبینم که ، رو نی سرِ بابامه ..... وای... زنده بابامو سربریدن وای... غنچه ی نشکفته رو چیدن وای... خودم دیدم به وقت غارت وای ... معجر و از سرها کشیدن ........ خیمه ها رو سوزوندن دل ما رو شکوندن ما رو به زور زنجیر تو صحرا میکشوندن منم سیدالبکا ، راوی کرببلا •┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈• بند2⃣ دل من رو،اون لحظه میسوزنه زدن پیشم ،عمه مو تازیونه توی بازار،عمه مو دوره کردن چه حرفایی،گفتن بهش بمونه .... وای... کردن اهانت توی انظار وای... خیلی دادن عمه مو آزار وای... چشمای بابام علی روشن وای... زینبو جشن و کوچه بازار ..... برای من عذابه خاطرات خرابه چهل ساله دلم از غصه و غم کبابه منم سیدالبکا ، راوی کرببلا •┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈• بند3⃣ چهل ساله اشکای من روونه پیش چشمام،لبای غرق خونه شبا خواب مجلس می میبینم همه دردم یه چوب خیزرونه .... وای... میزد با خیزرون پیاپی وای... خون لب بابام روی نی وای... ما کجا و بزم حرامی وای... ناموس ما و مجلس می .... زجر و بلا کشیدم پیر شدمو خمیدم خواب میبینم شبا که تو مجلس یزیدم منم سیدالبکا ، راوی کرببلا 💠💠💠💠💠💠 •┈┈••✾❀❀✾••┈┈• 👇