#امام_زمان_عج_ولادت
نام تو دوان کرده به پایت قدمم را
یاد تو روان کرده دوباره قلمم را
با چشم کَرَم کاش که بسیار ببینی
ناچیزی این عرض ارادات کمم را
هرچند که از برکت میلاد تو شادم
پنهان نتوانم کنم انگار غمم را
گفتند که یار آمده، بایست که امشب
پیدا کنم و سجده بر آرم صنمم را
با اینکه قسم خوردهام از باده ننوشم
واجب شده تا بشکنم امشب قسمم را
گل در بر و مِی در کف و معشوق به کام است
در مجلس ما، ماهِ رخ دوست تمام است
ای آمدنت مژدهی میلاد سحرها
خورشیدی و نور است پیامت به قمرها
ای جان جهان، جان دو عالم به فدایت
باید که بیفتند به پاهای تو سرها
قنداقهات از عرش زمین آمد و دیدند
آنقدر ملک آمده بستهست گذرها
قرآن خدایی تو و در حال نزولی
پس شبْ شبِ قدر است به فتوای خبرها
دیگر گرهی کار کسی بسته نمانَد
باز است به شکرانهی نامت همه درها
دنیای خزان دیده! بهار آمده امشب
عطر قدم حضرت یار آمده امشب
در حال و هوای شب بارانی هر سال
گرم است سر من به چراغانی هر سال
در کوچه خیابان دلم ریسه کشیدم
دعوت کنمت تا که به مهمانی هرسال
با شبنم اشکم سر راهت گل نرگس
گل کاشتهام من به گلستانی هر سال
پاداش غزلهای من این است بیایی
یک مرتبه در جشن غزلخوانی هر سال
هم خنده به لب دارم و هم اشک به چشمم
حالا منم و بی سر و سامانی هرسال
میخندم و با دیدهای از عاطفه جاری
میخوانمت ای حضرت بارانِ بهاری
آزاد کن این روحِ زبان بستهی تن را
تا بال ببخشی غزل خستهی من را
بگذار که باز از تو بگوییم و بخوانیم
بگذار به وصف تو برانیم سخن را
بارانی و بر راه تو چشمان کویر است
زینت بده با سروِ قدِ خویش، چمن را
ای سامره دلتنگ مناجات شب تو
مرهم شوی ای کاش دل تنگ وطن را
خون از غم هجر تو، دلِ سنگِ عقیق است
ای نصر من الله! تو دریاب یمن را
ای نصر من الله! که فتح تو قریب است
برگرد که در غیبت تو، شیعه غریب است
چندیست که قلب همگان بی ضربان است
با تو نفس باد صبا مشک فشان است
در حنجرهات داد علی اکبر لیلاست
برگرد مؤذن! که دگر وقت اذان است
بنگر به تمنای وصال تو یگانه
اشک غمت از هر مژه چون سیل، روان است
ای خسرو خوبان! تو به فکر همه هستی
هرچند گدای تو فقط در پی نان است
زخم است دوتا پلک تو از گریه به جدت
گرچه سبب اشک تو یک قد کمان است
ای خسرو خوبان! نظری سوی گدا کن
باز آ و نصیبم سفر کرب و بلا کن
در خانه نشستیم و به یادت ننشستیم
گاهی سر سجاده دعاگوی تو هستیم
از ترس بلا، دست به دامان شماییم
در عافیت اما همه پیمانه به دستیم
تو بند زدی قلب ترک خوردهٔ ما را
ما قلب تو را در همهٔ عمر شکستیم
بر غیر تو خود را نسپردیم؟! سپردیم
دل را به همه جز تو نبستیم که بستیم
با این همه، ای داروی درد همه عالم!
حالا به امیدی سر راه تو نشستیم
ای آنکه به هر درد، دوایی و شفایی
دنیای بلاییم همه، کاش بیایی
✍️
#محمدعلي_بياباني