. سلام الله علیه بند اول مدّعی رو به علی گفت: نِما آیتی! ناگه از پرده برون شد، قمر صولتی خودِ حق هم متحیّر، زِ رُخسارِ او متکبّرانه گفتا: عجب خلقتی! شیعه که جای خودش ذکر مسیحی قمره قصد هر ثنا نویس به هر مدیحی قمره یا قمر شیری، خود تقدیری، از اساطیری تو نمیمیری، تو نمیمیری کُلُّهُم هالِك، غَیرُ تِمثالِك، و کَفیٰ ذٰلِك حَمدُ لِجمالِك، حَمدُ لِجمالِك بند دوم ای بشر هرچه که داری، در این عرصه کن و هنر هرآنچه داری، بیا عرضه کن تا ببینی به تقابل، نیابی توان پس خودت بیا و اقرار، به این نقصه کن تو که در جای خودت اسوهٔ قاسم قمره نقش بر رایت حق به دست قائم قمره یا قمر شاهی، از دل آگاهی، به شبم ماهی قمر اللهی، قمر اللهی لَیلُ آمالي، خَيرُ أقوالي، حَوِّل أحوالي رَبُّنَا الْغالي، رَبُّنَا الغالي _محمدحسین_کاظمی(مَهموم)✍