. سینه ی ما را سَبُک از محنت و آلام کن این مصیبت دیده ها را لحظه ای آرام کن هشت روز از رفتنِ آن هشت تا عاشق گذشت اینچنین ما را ببر، خاک ره خُدّام کن تازه فهمیدم فقط سلطان به دادم می رسد دیر فهمیدم، ولی تو چاره زود هنگام کن اسم و رسم من نمی آید به کار کفن و دفن جان زهرا نوکر خود را بخر، گمنام کن وقت تشییع جنازه بیقرار حیدرم پیش آقای نجف، نام مرا اعلام کن زیر خاک قبر، دست خالی من را بگیر بسکه محتاجم، در آنجا بیشتر اکرام کن ای همه دلتنگی عالم، کجایی کربلا! وقت تلقین، روضه هایت را به من الهام کن هر کجا حیران شدم، بر سر زدم، گفتم حسین! پس مرا بیچاره ی آن شاه تشنه کام کن با تن عریان و بی سر، گفت خواهر جان نترس زیر این نیزه شکسته ها بیا پیدام کن ای که دائم بوسه بر زیر گلویم می زدی بوی مادر را کنون از حنجر استشمام کن عج ✍ .