. شعر فولکوریک مناجات با خدا اثر حاج مجتبی صمدی شهاب هرجوری بود خدایا به هیئتت رسیدم با همه روسیاهی ماه حال و هواشو دیدم دادی اجازه تا که صدات کنم دوباره بندهء تو جز گناه ره توشه ای نداره پیش تو از خجالت ببین که سر بزیرم اگه منو نبخشی باید برم بمیرم خدا چقدر کریمی گناهامو پوشوندی با همه نالایقیم به مهمونیت رسوندی دوستت دارم خدایا با فطرت و غریزی وای آگه امروز بره ،گناهامو نریزی من تو رو می خونم با شرار آه سردم عمرم تموم شد و من بندگیَت نکردم کجا برم از اینجا ،هیچ کسی رام نمیده جز در خونه تو هیچ کسی جام نمیده خوب میدونم دلم رو، به غیر تو سپردم شرمنده ام هزار بار، من آبروتُ بردم صدبار میون دنیا، تا که شدم گرفتار با بی مرامیِ محض ،کردم خدا رو انکار شدم تو امتحانِ معرفتت رفوزه حقشه بنده ت اگه ،توی آتیش بسوزه خوب میدونم هزار بار ،توبه هامو شکستم هرچی باشه دوباره در خونَت نشستم اگه چه تو مسیرت پاهامو کج گذاشتم خودت میدونی با تو من دشمنی نداشتم فناشده جوونیم اینو خودم میدونم یه کاری کن همیشه بنده تو بمونم با یاد قبر تاریک در هول و در هراسم وای اگه این زودی ها کفن بشه لباسم دل شکسته من ساده و کاگلیه برگ برندهء من ،محبت علیه .