کوفه به نامردی از یسار و یمین ریخت بر سر مشکت قمر به مکر کمین ریخت آب شدی ساقی از خجالت قولت! ای به فدای سرت که آب زمین ریخت کودک شش ماهه میل آب ندارد دل خوری از مشک تو رُباب ندارد چشم به راهت نشسته تا که بیایی عشق رقیه به تو حساب ندارد می‌رسد از خیمه‌ها صدای رقیه «عَمی العباس» آشنای رقیه چهره‌ی درهم شکسته‌ات خبرم کرد! دل نگران گشته‌ای برای رقیه بغض بدی مانده در گلوی حسینت گریه نکن مرد! روبروی حسینت حرمله با هلهله به سمت حرم رفت در خطر افتاده آبروی حسینت شاهِ غریبت ببین سپاه ندارد رفتن من بی تو خیمه راه ندارد چاره بیندیش چاره‌ساز دو عالم این حرم محترم پناه ندارد یک تنه یک لشکری برای حسینت بعد تو پاشیده شد قوای حسینت من که پس از تو رسیده‌ام دمِ گودال وای بر احوال خیمه‌های حسینت ✍️ مقدمتان رابه این کانال3هزارنفری گرامی می داریم