مداحی های ذخیره شده .
با دستش نشون داد گفت اینجا رو میبینی؟! دقیقا مغزش همینجا پخش شد... گفتم حالا به چی فکر میکنی؟! دار
بعدش یه روزی این دختر دبیرستانیا از اینجا تعطیل میشن ، با جیغ و دست و هورا و شادی از مدرسه خارج میشن ، پاشون رو می‌ذارن همینجایی که مغز رفیق شونزده ساله من پاشیده روی زمین... گفتم خب؟! گفت الان دارم به این فکر میکنم که اصلا برای رفیق من این مهمه که یکی به یادش باشه یا نباشه ؟! یکی بدونه که مغزش پاشیده اینجا یا نپاشیده...؟!