. گویا به سر رسیده غم انتظــارها از راه آمده است نگــار ِ نگـــارها بابا خوش آمدی قدمت روی چشم من چشمی که خون شده ز غم روزگارها با گریه ام بساط ستم را به هم زدم آورده ام بـرای شما افتخـــارها این گیسوان ِ مختصرم فرش راه تو باقیش مانده است میان شرارها پاهای کوچکم پُرِ آلاله ها شده بس که دویده ام پی تو در فرارها گفتی مرا دوباره بغل می کنی، ولی دستت کجاست، آه چه شد آن قرارها محو سر تو بودم و خوردم زمین پدر یک مرتبه، دو مرتبه… نه، بلکه بارها خسته شدم پدر، نفسم بند آمده از بس که پا به پا شده ام با سوارها صوت خفیف ودست نحیف و تنی ضعیف مانده برای دختر تـــو یادگــارها ✍مصطفی هاشمی نسب .👇 کانال مداحی محرم ایتا👇 ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈ @madahi_moharram