شمر می ترسید و لرزان خارج از گودال شد مادری نالید و یڪ عالم دگرگون حال شد زینت دوش نبی در زیر سم اسبها بی ڪفن افتاده بود و پیڪرش پامال شد دختری خوابش گرفت و خیمه اش اتش گرفت دخترڪ در خیمه جا ماند و زبانش لال شد ڪربلا تا شام ما با ڪرب نی همراه بود شهر شام اما زما زیبنده استقبال شد سنگ بود و فحش بود و ناسزا و ناروا شهرشان با هلهله مملو ز قیل و قال شد