السلام علیک یا ابا عبدالله ها دلت میخواست امشب کجا بودی لبیک یا حسین..... امام صادق علیه السلام در زیارت ابی عبدالله فرمود: لَبَّيْكَ یا دَاعِيَ اللَّهِ إِنْ كَانَ لَمْ يُجِبْكَ بَدَنِي عِنْدَ اسْتَغاثَتِک وَ لِسانِی عِنْدَ اسْتِنْصٰارِک حسین جان ای دعوت کننده ی به سوی خدا اگه نبودم عاشورا، با این جسم و بدنم، با این زبانم به تو لبیک بگم... فَقَدْ أَجَابَكَ قَلْبِي وَ سَمٍعِی وَ بَصَرِی اما با قلبم ، با چشمم ، با گوشم لبیک میگم دعوت تو رو با چشمام برات گریه میکنم با گوش هام مرثیه هات رو میشنوم خونه ی قلبم هم که خونه ی محبتِ توست حالا بگو لبیک یا حسین.... لبیک یا حسین.... آماده اید بریم کربلا یا نه آخ بمیرم قافله ای که چهل منزل ، از کربلا تا شام بر شتران بی جهاز با دست بسته ی به ریسمان خسته و گرسنه و تشنه به شام بلا رسیده بود چند روزِ که از شام بلا خارج شدند امانتی هایی رو که به غارت برده بودند رو پس گرفتند عمامه ی پیغمبر رو پس گرفت زینب پیراهن مادرش فاطمه رو پس گرفت مقنعه ی زهرا رو زین العابدین پس گرفت عَلَمِ عباس رو پس گرفت گهواره ی علی اصغر رو پس گرفت گوشواره هایی که ربوده شده بود رو پس گرفت آی حسین..... از همه جانسوز تر اینه سرهای بریده رو پس گرفتند دارند برمیگردند کربلا آی روزگار یه بار دیگه خاطرات زینب ورق خورد دفعه ی اولی که کربلا اومده بود چجوری آوردنش با چه عزت و احترامی پیاده اش کردند قافله ای که قمر بنی هاشم داشت علی اکبر داشت قاسم و عون و جعفر داشت خودِ حسین بالا سرِ زینبه اما قافله ای که داره بر میگرده از این بنی هاشم ، فقط سرهای بریده شون رو داره زینب میاره آخ چه گذشت ان شاء الله یه اربعین با پای پیاده بری کربلا پاهات تاول بزنه خسته بشی تازه نمیگذارند به خدا اونقدر عزت و احترامت می کنند همینکه رسیدی به بین الحرمین خستگی چندروزه از بدنت در می ره تا چشمت به گنبد عباس می افته تا چشمت به گنبد ابی عبدالله می افته اصلا انگار نه انگار که چند روز توی راه بودی این قافله هم رسید کربلا سکینه ی بنت الحسین ، عمه جانش رو خبر کرد عمه جان گویا داریم به کربلا نزدیک میشیم هنوز به قبرها نرسیده مثل برگ درخت پاییز از روی مرکب ها خودشون رو به زمین انداختند ▪️هریکی سوی مزاری میدوید ▪️هریکی قبری در آغوش میکشید آخ بمیرم اوج مصیبت اربعین اینه گزارشات زینب کبری بمونه گزارش های سکینه کنار علقمه بمونه گزارش های رباب که دنبال قبر علی اصغرش می گشت بمونه همه ی اوج مصیبت اینه یه بارِ دیگه این قبرها گشاده شد سرهای بریده به بدن ها ملحق شد آخ نمیدونم سکینه بدن عموجانش رو دید یا نه بدن بابا رو که دیده بود اما بدن علی اکبر رو ندیده بود بدن عموجانش عباس رو ندیده بود حسین وای..... تموم شدها اربعین نخواهی فریاد بزنی کِی میخواهی فریاد بزنی حسین.... خاطره ها رو یادآوری کرد داداش ▪️یاد آن روز که رخسار همه نیلی بود معمولا خاطرات خودش توی یاد آدم می مونه اما زینب از چهار سالگی خوشی ندیده همه ی خوشیش حسین بود که اونم توی کربلا دسته جمعی کشتنش حالا داره یادآوری می کنه مادرا امشب زیر بغل این خانم رو بگیرند از کربلا که میرفت رشیده میرفت اما حالا که برگشته خمیده آمده ▪️یاد آن روز که رخسار همه نیلی بود ▪️هرکه می گفت حسین،پاسخ او سیلی بود حسین ..... ====================