شبهای جمعه مادری پهلو شکسته آید سر قبر پسر با قلب خسته بر تربت خونبار او محزون نشسته گوید که ای لب تشنه در خون نشسته ▪️مظلوم حسین جان امشب به دشت کربلا زهرا رسیده با سینه ای سوزان با قد خمیده اشک مصیبت می کند جاری ز دیده گوید که ای لب تشنه در خون تپیده ▪️مظلوم حسین جان نزدیک دریا بودی و آبت ندادند آبی به آن طفلان بی تابت ندادند یک قطره بر آن طفل بی خوابت ندادند بر ساقی و بر خیل اصحابت ندادند ▪️مظلوم حسین جان بر خیز و مادر تا کنم یک دم نگاهت شویم به اشک خاک و خون از روی ماهت خاموش سازم شعله های خیمه هایت گردم پناه کودکان بی پناهت ▪️مظلوم حسین جان مادر بگو در روز عاشورا چه کردی با کام تشنه بر لب دریا چه کردی در خاک و خون تنها در این صحرا چه کردی با فاطمه با زینب کبری چه کردی ▪️مظلوم حسین جان