دارم به قتل صبر می میرم برادر 🍂قسمت_پایانی 🥀روضه و توسل ویژۀ ایام اربعین و بازگشت خاندان آل الله به شهر مقدس کربلا به نفس حاج امیر کرمانشاهی بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم پیراهنت را سوختم تا پس گرفتم با خونِ دل عمامه ات را پس گرفتم در قتلگاه غم، زمین گیرم برادر دارم به قتل صبر می میرم برادر از خنده های ساربان رنجید زینب آخر سرِ دروازه را هم دید زینب وحید قاسمی *حرفاشو با ابی عبدالله زد،از کنار قبر حسین بلند شد،رو کرد به زین العابدین...قبر اباالفضل کجاست؟ بیا بریم عمه جان...عمه جان اینجا قبرِ عموم عباسِ،زینب نشست،متحیر،یه نگاه به قبر می کرد،یه نگاه به زین العابدین،عمه چیزی شده؟ چرا تعجب کردی؟ دو تا سئوال ازت دارم، اول به من بگو: چرا اینقدر قبر عباس دورِ از قبر حسینِ؟دوم به من بگو: چرا قبر عباس اینقدر کوچیکِ؟...{دارم زبانحال میگم}عرضه داشت: عمه جان! دو تا سئوالت یه جواب داره،میدونی چرا قبر دوره؟می دونی چرا این قبر اینقدر کوچیکِ؟ از هرجا بدنِ عموم رو بلند می کردم،از یه جای دیگه بدن روی زمین می ریخت،عمه مجبور شدم عموم رو همینجا دفن کنم،عمه نتونستم بدن رو تویِ قبر بذارم،عمه! بدنِ عموم رو توی قبر کنارِ هم چیدم...برا همین بود تا ابی عبدالله تا اومد کنار قبر اباالفضل صدا زد: نیزه زار آمده ام یا تو پر از نیزه شدی؟ تیر باران که شدی یادِ حسن افتادم