صبح می شود
هنوز چشم هایم بسته اند
صدای خودم را می شنوم
که می گوید:
بابا ...بابا ...صدا میزنم تو را نازنینم
خانه پر از سکوت است و تو نیستی
پلکهایم را می گشایم
سیل ناباوری ام اشکی می شود
می تراود از گوشه چشمان منتظر و خسته ام
باور نبودنت جا نمیگیرد در قلب کوچکم
فشرده می شود در سینه ام همان حجمی
که نبودنت را در فضای خانه پر می کند......
هدیه به روح تمام پدران آسمانی🖤🕊
بـــــہ نـــام مــــــاـבر ❤
❣ @madaram66 ❣