👆پسر بزرگ بعدازظهر شروع کرد با درب بطری ها، مسیر ماشین سواری ساختن، یک مسیر کوچک ساخت که دعوا شروع شد 😔 داداشش رفته بود ماشین آورده بود که اونم در این مسیر ،ماشین بازی کنه ، اجازه نمی‌داد می‌گفت اینو ساختم برای خودم به پسر دوم گفتم چرا خودت یک مسیر نمی‌سازی این همه درب بطری گفت: نمیتونم داداش خیلی ساخته حس کردم که تصور می‌کنه که عقب هست و اگر بخواد از اول خودش یک مسیر بسازه خیلی طول می‌کشه و از ماشین بازی عقب میمونه، یه جورایی احساس ضعف میکرد. دعوا داشت خیلی شدید میشد که من گفتم به نظرم بتونیم با کمک هم یه مسیر خیلی خیلی بزرگ بسازیم. من رفتم شروع کردم اونها هم دعوا یادشون رفت، دیگه خودشون ادامه دادن و یک مسیر بزرگ ساختن و بعد هم ماشین بازی در این مسیر ✅ نشر با نام و لینک کانال مادرانه های مشترک👈 @madaranehayemoshtarak