سوزنهای تهِگرد را زیر انگشتانش نهادند، چشمان زن بسته بود و جائی را نمیدید. ناگهان دستانش را به دیوار کوبیدند و سوزنها را از زیر ناخنها تا ته فرو کردند.
درد، استخوانهای
#زن را میسوزاند اما لب از لب نمیگشود.
خاموش کردن ته
#سیگار روی بدن زنها از دوران
#جنگ_ویتنام مُد شده بود و آمریکائیها کشف کرده بودند زنان"ویت کُنگ" تنها با این شیوه لب به سخن باز میکنند.
ساواکیها زن را روی تخت خواباندند و پس از فحشهای تکاندهنده و سرگیجه آور حالا سیگارهای خود را روی بدن او خاموش میکردند اما بی فایده بود،گویی ساواکیها باید به دنبال راه دیگری میبودند... زن، دیگر جای سالمی برای شکنجه شدن نداشت.
آن زن
#مرضیه_حدیدچی بود، دختر انقلابِ ملت که برای آرمانش، تا پای جان ایستاد اما این پایان داستان او نیست. ساواک برای آنکه مقاومت این زن را بشکند آخر کار رفتند دخترانش را آوردند و جلوی چشم مادرشان، دردناکترین شکنجه ها را بر روی آنها شروع کردند.
راضیه و رضوان۱۳-۱۴ ساله بودند که جلوی چشم مادرشان، آنقدر آنها را زدند و با سیگار سوزاندند که زن دعا میکرد دخترکانش زودتر بمیرند تا اینقدر زجر نکشند اما زن مگر حرف میزد! هرگز و همه میدانیم شکنجه فرزند جلو چشم مادر چقدر وحشتناک است اما این کوه صبر لب از لب باز نکرد.
بعد از انقلاب مسئول تامین امنیت غرب کشور شد و ضد انقلاب را شناسایی و تار و مار کرد. سهم او از انقلاب تنها شکنجه و زندان و نبود، دباغ برای تامین مخارج چند خانواده که تکفل آنان را از دوران نمایندگی مجلس بر عهده گرفته بود بعد از دوران نمایندگی مجلس مسافر کشی می کرد. هیچ وقت نه باندی داشت، نه به
#بیت_المال دست درازی کرد نه بچه هایش
#آقازاده و اشراف شدند.
این روزها، بانوی قهرمان ملت ایران را نه در خیابان انقلاب، بر روی یک سکو و یا یک ترییون در کشور خارجی در حال دهن کجی به مقدسات یک ملت بلکه باید در آرامگاه امام خمینی یافت؛ مرضیه حدیدچی شخصیت کاریزماتیک و گمشده نسل ماست؛نسلی که گویی قهرمان واقعیاش را گم کرده و در غیاب حدیدچیها، آرمانها وارونه میشوند و قهرمانهای تقلبی جای قهرمانهای واقعی را گرفته اند.
۱۳۹۸/۱۱/۱۱
(( در ایام مبارک دهه ی فجر انقلاب اسلامی به روح نستوه و پر فتوح این بانوی بزرگوار درود و سلام میفرستیم . با صلوات بر محمد و آل محمد