مثنوی با زبان محاوره
به مناسبت شب نوزدهم رمضان
شب ضربت خوردن علی بن ابیطالب علیهالسلام
◾ ابر خون
یه مرد مهربون باصفائی
فردا میشه تو مسجدی فدائی
یه مرد باصفا که خیلی پاکه
با فقرا رفیق سینه چاکه
همیشه کیسه خرما روی دوشش
شبا صدای سائلا تو گوشش
یه مرد با صفا که خیلی مرده
تو چشماش آفتاب خونه کرده
کسی که ذوالفقار اسیر دستش
گردش روزگار اسیر دستش
ابر بهاری که میگن ، همونه
اون که چشاش انگاری آسمونه
یه مرد مهربون باصفائی
فردا میشه تو مسجدی فدائی
میشه خدا ! شب دیگه فردا نشه؟
لحظه ی جون دادن مولا نشه؟
میشه مدار زندگی نگرده؟
رد نشه از رو آفتاب پرده !
میشه ستاره ها نرن؟! بمونن
میشه خروسا پا نشن؟! نخونن
خدا ! نمیشه مرتضی بخوابه؟
یا برا لحظه ای قضا بخوابه !
نمیشه قاتلش بلا بگیره؟!
پا نشه ، یا که نیمه شب بمیره !
کوفه ! رها کن آسمون دردو
رها کن آفتاب کوچه گردو
توی مدینه بازوهاشو بستن
پهلوی زهراشو زدن شکستن
کوچه به کوچه می کشیدن اونو
می کشیدن رو زمین آسمونو
حقشو بی شرافتا گرفتن
خلافتش رو اون سه تا گرفتن
همسرشم میون خونه کشتن
پیش چشاش با تازیونه کشتن
کوفه ! تو دیگه پیشونیشو نشکن
ابر چشا زمستونیشو نشکن
خورشیدو پشت ابر خون نندازی
ماهو یه وقت از آسمون نندازی
شاعر ؛
ابراهیم سنائی
┄┅┅❅💠❅┅┅┄
تلگرام👇👇👇
https://t.me/madahanesfahan
ایتا 👇👇👇
https://eitaa.com/maddahanesf
سروش👇👇👇
http://sapp.ir/maddahanesf
بله👇👇👇
https://ble.im/maddahanesf
گپ👇👇👇
https://gap.im/maddahanesf
اینستاگرام👇👇👇
Www.instagram.com/maddahanesf
✉مقدمتان گرامی
┄┅┅❅💠❅┅┅┄